غالباً هنگامی که صحبت از علم و دانش می شود تصور عمومی بر این

است که این عرصه صرفاً یا غالباً عرصه ی تلاشگری و فعالیت مردان بوده و

هست. اما هستند افرادی که دیگر گونه می اندیشند. در مقابل این سوال

که زنان از چه زمانی در عرصه ی دانش فعالیت داشته اند در قسمت

"چهارهزار سال فعالیت زنان در عرصه علم" سایت دانشگاه آلاباما می

خوانیم:

"بهتر است بپرسیم از چه زمانی بشر در زمینه ی علوم فعال بوده است و

در این صورت پاسخ در مورد زن و مرد یکی است، از همان زمان که ما خود

را به عنوان انسان می شناسیم! یکی از نشانه های تعیین و تعریف انسان،

توانایی ما برای تاثیر گذاری ما و روشن بینی نسبت به محیط مان است.

علم یعنی آفرینش ساختار دنیای ما ، فن آوری، یعنی کاربرد این ساختار در

دنیای ما و ریاضیات ، یعنی زبان مشترک ساختار، همه و همه بخشی از

پیشرفت های انسانی را تشکیل داده اند؛ قدم به قدم در مسیر ما تا به

امروز. زنان و مردان در تلاش و راه حل یابی در پاسخگویی به نیازها

دوشادوش یکدیگر طی طریق کرده اند (1). در ادامه آمده: "امروزه، دانشمند scientist

 را معمولاً فردی می شناسند که دارای مدرک دکترای تخصصی (Ph.D)

باشد و در عرصه ی فنی به کار مشغول باشد. چنین فردی دارای تخصصی

در زمینه ی محدود تحقیقاتی است و غالباً فقط هم در همان حوزه آموزش

دیده است. این مدرک، بیانگر خلاقیت و نگرش در رشته ی مشخصی است

و به ندرت حکایت از همان میزان استعداد در زمینه ای خارج از آن رشته ی

خاص دارد. علم امروز، تشکیل شده از یک سری رشته های مجزا از یکدیگر

است نظیر نجوم، ریاضیات، فیزیک، زیست شناسی، شیمی، و علوم

اجتماعی با ترکیبات متنوع خودشان. این تعریف قرن بیستمی از علم برای

امروز مفید است اما نه برای دیروز . هنگامی که بخواهیم به گذشته نظر

بیافکنیم می بایستی گستره ی دیدمان را وسعت ببخشیم به عنوان مثال،

تفکیک رشته های متعدد محصول چند قرن اخیر است. دانش کسی که

زمانی فیلسوف طبیعی natural philosopher به حساب می آمد همه ی

رشته ها را در بر می گرفت. فردی با دکترای تخصصی )یا آنچه به نام پی اچ

دی می شناسیم( در اصل فیلسوفی بود که مساعی دانشگاهی اش هفت

عرصه ی هنر آزاد را در بر می گرفت: دستور زبان، بلاغت، منطق، حساب،

هندسه، موسیقی و نجوم. "(1)

و البته گسترش دانش در میان افراد مختلف به عوامل متعددی من جمله

موارد زیر بستگی داشته است، چنانکه می خوانیم:

"دسترسی به دانش و اطلاعات همواره وابسته به جنسیت، موقعیت، تولد و

شانس بود. اگر کسی در یک خانواده برخوردار از امنیت به دنیا می آمد،

ممکن بود بتواند بخواند، بنویسد و محاسبه کند. در نتیجه؛ اگر زنی باسواد

بود، احتمال داشت بتواند از دانش حساب و فنی نیز بهره داشته باشد.

احتمالاً معلم، پدر نیک خواه، شوهر و یا برادری داشته که حاضر شده بوده

دانش خود را با او سهیم شود. با این حال، در پایان قرن بیستم ما شاهد

ظهور هزاران زن هستیم که در تمامی رشته های فنی مدرک های عالیه

دریافت کرده اند. 188 سال طول کشید برای زنان امریکایی که حق رای

بدست بیاورند، در 15 سال اخیر، زنان امریکایی بیش از 15 هزار مدرک

دکترای تخصصی در رشته های فنی کسب کرده اند. دانشکده های

پزشکی، و دندانپزشکی تقریباً تا پنجاه درصد از دانشجویان دختر تشکیل

شده است. نجوم بیش از 30 درصد فارغ التحصیلانش را دختران تشکیل داده

اند." (1).

در سایت دانشنامه آزاد ( ویکی پدیا) نیز به شکل مشابهی به سوال اولیه

پاسخ داده شده است: "زنان از همان ابتدا در پیشبرد و گسترش دانش

سهیم بوده اند، اما سهم و مشارکت ایشان غالباً مورد شناسایی قرار

نگرفته است. تاریخ نویسانی که به این موضوع علاقمند بوده اند در مورد

سهم زنان به روشنگری پرداخته اند، همچنین در مورد موانعی که پیش روی

شان قرار داشته، و استراتژی هایی که زنان بکار گرفته اند تا کارشان مورد

قبول واقع شود (2).

صرف نظر از اینکه آیا زنان در پیشرفت علمی سهمی بر عهده داشته اند یا

خیر در کتاب "زنان و اشتغال به علم" می خوانیم که استدلال های مشوق

زنان در جهت ورود به عرصه علوم غالباً در سه گروه اصلی جای می گیرند:

دیدگاه اقتصادی، رویکرد برابری فرصت ها و این دیدگاه که علوم، هم از نظر

فرهنگی و هم از نظر محتوایی، خیلی متفاوت با آنچه امروز می بینیم می

بود اگر زنان دانشمند بیشتری می داشتیم. همه ی این گروه ها، به طور

عمده هدف مشترکی را دنبال می کنند و آن حضور بیشتر زنان در عرصه ی

آموزش و اشتغال علمی است هرچند انگیزه ها با یکدیگر متفاوت است (3).

پبنا به آماری که در مورد برخی کشورهای غربی در دست است، موانع بر

سر آموزش عالی زنان در حوزه های علم و تکنولوژی به تدریج برداشته

شده است و پیشرفت های چشمگیری حاصل شده است. "در ایالات

متحده از سال 1966 تعداد زنانی که به مدرک کارشناسی در رشته های

علمی و مهندسی دست یافته اند هر ساله افزایش نشان داده است و در

سال 2001 به 202 هزار و 853 مورد رسیده است یعنی تقریباً نیمی از کل

مدارک کارشناسی در این رشته ها (4).

نسبت زنانی که از رشته های علمی مهندسی در رده های تحصیلات

تکمیلی فارغ التحصیل شده اند نیز به 41 درصد در سال 2001 افزایش نشان

داده است. با این حال، تفاوت هایی در زمینه ی رشته های تحصیلی شان

مشهود است به ترتیبی که در رشته ی روانشناسی حدود سه چهارم

دانشجویان را زنان تشکیل می دهند اما فقط 30 درصد دانشجویان در رشته

ی کامپیوتر و فقط 20 درصد در رشته ی مهندسی ثبت نام کرده اند (همان).

در مورد مدارک دکترا در علوم و مهندسی رشد تدریجی از سال 1966 دیده

می شود به این ترتیب که نسبت 8 درصد به 37 درصد افزایش داشته است

و این درحالی است که تعداد مدارک دکترا در میان مردان که در سال 1996

به اوج خود رسیده بود به تدریج نزول پیدا کرده است (4).

در بریتانیا، زنان تقریباً نیمی از پست های تدریس آموزش عالی رشته های

علوم و مرتبط را (علوم، پزشکی، ریاضیات، علوم کامپیوتری و مهندسی) در

سال 2005 اشغال کرده بودند، با این حال، تفاوت های جنسیتی بر حسب

تک تک رشته های مورد نظر قابل توجه به نظر می رسیدند: زنان در رشته

هایی چون زیست شناسی و پزشکی و به ویژه پرستاری از مردان پیشی

گرفته بودند در حالیکه در رشته هایی چون ریاضیات، علوم فیزیکی، علوم

کامپیوتری و مهندسی مردان از نظر نسبت برتری داشتند. در ایالات متحده

در سال 2000 زنان با درجه دکترا عمدتاً در بخش آموزش دانشگاهی

مشغول بودند در حالیکه در مقایسه با مردان به نسبت های کمتری به

اشتغال در بخش صنعت و اقتصاد درآمده بودند (4).

مشابه همین تفاوت ها در عرصه ی کشورهای اروپایی مشاهده می شود.

"نگاهی به جدول نسبت زنان فارغ التحصیل مقطع دکترای تخصصی Ph.D

نشان می دهد که در سال 2003 در میان 25 کشور عضو اتحادیه اروپایی

بیشترین نسبت زنان در رشته های تعلیم و تربیت 61 %، سپس علوم

انسانی و هنر 52 %، بهداشت و رفاه 51 %، علوم کشاورزی 50 %، علوم

اجتماعی، اقتصاد و حقوق 43%، علوم ریاضی و کامپیوتر 40% و در نهایت

مهندسی، صنعت و ساختمان 22 % فارغ التحصیل شده اند" (5). کتاب

"زنان و علوم" (Women and Science) از سری She Figures 2006 از

نشریات مربوط به اتحادیه اروپا حاوی اطلاعاتی در زمینه ی موقعیت شغلی

فعلی زنان و مردان دانشمند و محقق است. هدف از آن نشان دادن موفقیت

های حاصله در تلاش برای دستیابی به برابری جنسیتی است. این کتاب

نشان می دهد که زنان در میان پژوهشگران شاغل در اتحادیه اروپا همچنان

اقلیتی به حساب می آیند هر چند اندک افزایش نسبتی از سال 1999 تا

سال 2003 ملاحظه می شود به این شرح که نسبت پژوهشگران زن از 27

درصد به 29 درصد افزایش نشان داده است (5).

در مورد ورود کندتر زنان به عرصه ی مشاغل علمی توضیحات و تبیین هایی

موجود می باشد که از جمله ملاحظاتی در زمینه ی توانایی های شناختی

زنان در تلاش برای بررسی علت هایی که موجب حذف یا کناره گیری ۱

ایشان از عرصه ی علوم می شده انجام گرفته است. چنین رویکردی امروزه

اعتبار خویش را از دست داده است (3). در توضیح تفاوت های موجود

همچنین به فرایند جامعه پذیری socializationمتفاوت دختران و پسران اشاره

می شود و به کارگزاران مختلفی که در کارند تا علایق دختران و پسران به

شکل های متفاوتی شکل داده شود اشاره می شود نظیر معلمان، و مواد

درسی، نظام های مشاوره، و سیاست های ایجاد یا عدم تامین فرصت

های برابر و نیز عملکرد کارفرمایان در جذب نیروی انسانی. نقطه نظر دیگری

نیز وجود دارد مبنی بر این که زنان فعالانه تصمیم می گیرند که در زمینه ی

علوم و تکنولوژی به دنبال مدرک تحصیلی عالیه نباشند و به عرصه ی چنین

مشاغلی وارد نشوند چرا که واقف اند به این که هزینه های اجتماعی و

فردی درگیر قابل توجه خواهد بود. در چنین دیدگاهی، زنان به نوعی تصمیم

گیری عقلایی rational decision making دست می زنند چرا که پیش بینی

می کنند که فرهنگ حاکم بر چنان مشاغلی فرهنگی است که آنها در آن

احساس عدم آسایش خواهند کرد (3). رویکرد دیگری هم وجود دارد مبنی

بر این که تصویر عمومی از علم و عالم برای زنان ناخوشایند است. در

مقابل، رویکردهای حامیان حقوق زنان قرار دارد که ادعا می کنند آنچه

ناخوشایند است تصویر علم و دانشمند نیست، بلکه آن چیزی است که در

پس این تصویر وجود دارد. نظریات مدافعین حقوق زنان در یک چیز اشتراک

نظر دارد و آن این است که دستورکار (agenda) علم، دستور کاری "مردانه"

است. ایشان معتقدند "دانش، مردانه به نظر می رسد زیرا که مردان هستند

که قدرت را در اختیار دارند و دانش ابزاری است در دست ایشان برای اعمال

قدرت، و درست به همین دلیل، دانش نه فقط مردانه که دارای ویژگی هایی

چون "تعلق به سفیدپوستان، اروپاییان، و طبقه ی بورژواست." برخی از

مدافعین حقوق زنان معتقد بودند با ورود زنان به عرصه ی علوم برخی از

ویژگی های منتسب به زنان نظیر روحیه همکاری، صلح دوستی و مراقبت و

ملاطفت به عرصه ی علوم و به ویژه فیزیک وارد می شود (3). نقطه نظر

دیگری در همین حوزه، تحت عنوان اکو-فمینیسم مدعی است که بنا به

ظرفیت های باروری در زنان، ایشان در خود نوعی حس مسیولیت نسبت به

طبیعت و زندگی انسانی پرورانده اند و در مقابل، عدم توانایی باروری در

مردان باعث شده تا نگرش جنگ طلبی و تمایل به فجایع در ایشان پدیدار

شود و وجود همان دستورکار مردانه است که در علوم منجر به دغدغه های

معطوف به نابودسازی شده است (3).

حضرت زهرا(س) الگوی زنان

 زنى به خدمت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام شرفیاب گشت و سؤالى را

مطرح ساخت و جواب آن را از حضرت شنید، سپس اجازه خواست و پرسش

دوم را سؤال کرد، حضرت جواب آن را نیز داد، به همین صورت ده مسأله از

بانوى عزیز اسلام آموخت ولى دیگر احساس شرمندگى کرد و بیش از آن

نخواست حضرت فاطمه علیهاالسلام را مزاحمت نماید، از این جهت اجازه

خواست رفع زحمت نموده و خانه فاطمه علیهاالسلام را ترک گوید.


حضرت احساس کرد؛ او از کثرت پرسشهاى خویش شرمگین گردیده و به

این جهت مى‏خواهد خانه و حضور آن حضرت را ترک کند، لذا فرمودند: شما

خجالت نکشید، من در برابر هر مسأله‏اى که به تو آموزش مى‏دهم پاداش

دارم، پاداشى خیلى مهم و آن اینکه: «تعلیم دادن یک مسأله ارزش و ثوابش

بیش از آن است. که مابین زمین تا عرش خدا را از جواهرات ارزشمند پر

نمایند.»


اى زن! اگر کسى به کارگرى مشغول گردد و بار سنگینى را به دوش گرفته

و به پشت بام حمل کند و در برابر آن صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، آیا در این

فرض، کارگر احساس خستگى مى‏نماید؟! زن جواب داد: نه. فاطمه

علیهاالسلام فرمودند: من نیز در برابر آموزشهایى که انجام مى‏دهم چنین

احساسى دارم، زیرا پاداش من به مراتب بیشتر است. (1)

این حدیث که از تفسیر امام حسن عسکرى علیه‏السلام نقل شده،

مى‏رساند که زنان امت اسلامى مشکلات و سؤالات خویش را به حضرت

فاطمه علیهاالسلام مراجعه مى‏کرده و پاسخ لازم را مى‏گرفتند.


حتى احادیث زیادى داریم که علاوه بر زنان، مردها نیز به طور مستقیم و یا از

طریق همسرانشان از آن حضرت سؤالاتى نموده و احکام الهى را یاد

مى‏گرفتند.